|
پاتریک شاناهان، سرپرست وزارت دفاع آمریکا تنها چند روز پس از طرح ادعای پنتاگون مبنی بر دست داشتن ایران در انفجار نفتکشها در دریای عمان و همزمان با رسوا شدن این ادعا از سمت خود استعفا کرد
تاوان دروغ
گروه سیاسی: در شرایطی که در سایه مقاومت ایران، راهبرد موسوم به فشار حداکثری آمریکا علیه کشورمان شکست خورده و ادعاهای ضدایرانی این کشور یکی پس از دیگری با تردید جامعه جهانی مواجه میشود، پاتریک شاناهان، سرپرست وزارت دفاع آمریکا و از جمله چهرههای نزدیک به جان بولتون از سمت خود استعفا کرد.
روایت واشنگتنپست از استعفای شاناهان ارسال به دوستان
چگونه ظهور نیروهای ساختاری عمیق در نظام بینالمللی، ایالات متحده را از نفس انداخت
مرگ هژمونی آمریکا
مقالهای از فرید زکریا در آخرین شماره فصلنامه فارین افرز با عنوان روی جلد
«چه بر سر قرن آمریکایی آمد؟»
فرید زکریا*: روزی روزگاری در این 2 سال، سلطه آمریکایی مُرد. دوران استیلای ایالات متحده، مختصر و گذرا بود برای حدود 3 دهه در حد فاصل 2 لحظه از جنس فروپاشی. در بحبوحه سقوط دیوار برلین در 1989 زاده شد و پایان یا در حقیقت آغاز پایان آن همزمان با یک سقوط دیگر، یعنی سقوط رژیم عراق در سال ۲۰۰۳ بود و از آن زمان آهسته تحلیل میرود. اما آیا مرگ موقعیت استثنایی آمریکا نتیجه عللی بیرونی بود یا اینکه واشنگتن با عادات بد و رفتار بد خود به سقوطش سرعت بخشید؟ این پرسشی است که مورخان برای سالها به بحث درباره آن خواهند پرداخت. اما در این مقطع، ما وقت و چشمانداز کافی داریم که به برخی شواهد اولیه بپردازیم. همچون اغلب مرگها، عوامل زیادی در این یکی دخیل بودند. نیروهای ساختاری عمیقی در نظام بینالملل وجود داشتند که بیامان علیه هر کشوری عمل میکردند که این مقدار از قدرت را انباشت کرده بود. بویژه درباره آمریکا میزان سوء کاربرد واشنگتن از هژمونی(سلطه)اش و سوءاستفاده از قدرت که به از دست دادن متحدان و تقویت دشمنانش منجر شد، تکاندهنده است و حالا در دولت ترامپ، به نظر میرسد ایالات متحده علاقه و در حقیقت ایمان خود را به ایدهها و اهدافی که محرک حضور بینالمللیاش به مدت سهچهارم قرن بودهاند از دست داده است. ارسال به دوستان
نامه یکی از دانشجویان بورسیه به «وطنامروز» و تشریح استنکاف عجیب دولتیها از اجرای رأی دیوان عدالت اداری
چشم بازرسی وزارت علوم روشن!
گروه سیاسی: حمیدرضا پیرایش، یکی از دانشجویان بورسیه که قربانی عملیات سیاسی دولت روحانی علیه نخبگان کشور شده، طی نامهای به «وطنامروز»، جزئیاتی از پرونده خود در دیوان عدالت اداری و استنکاف وزارت علوم در اجرای رای دیوان را تشریح کرد. متن این نامه به شرح زیر است: ارسال به دوستان
پتروپالایشگاه؛ اسم رمز عبور از تحریمها
مرکز پژوهشهای مجلس: سود پتروپالایشگاه نسبت به پالایشگاه 2 برابر است
گروه اقتصادی: خبرهای رسمی و غیررسمی حاکی از آن است که پس از تحریمهای ایالات متحده آمریکا میزان صادرات نفت کشورمان به طور قابل ملاحظهای کاهش یافته است. درباره میزان این کاهش اختلاف نظر وجود دارد اما آنچه محرز است کاهش صادرات نفت ایران به کمتر از یک میلیون بشکه در روز است. این موضوع چندین بار بیژن نامدارزنگنه، وزیر نفت را به مجلس کشانده و حتی یکی از نمایندگان مجلس اخیرا مدعی شده مشکل تحریمها باعث مشاجره لفظی وزیر و رئیسجمهور در جلسه هیات دولت شده است. در این میان اخیرا مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی و گروهی از کارشناسان روش مناسبی برای گذار از این شرایط را پیشنهاد دادهاند. بهرهگیری از نفت در پالایشگاهها و پتروپالایشگاهها روش جایگزین آنها در برابر خامفروشی و راهی برای عبور از تحریم است اما تاریخ ثابت کرده نهتنها وزیر فعلی نفت اعتقادی به پتروپالایشگاه ندارد، بلکه 9 پالایشگاه موجود کشور هم زمانی که وی مسؤولیت مهمی در وزارت نفت نداشته، ایجاد شده است. ارسال به دوستان
گزارش «وطنامروز» از شانزدهمین شب طنز انقلاب اسلامی به بهانه تولد ملکه انگلیس
جشن تولد فلافلی ملکه عجوزه!
گروه فرهنگ و هنر: شانزدهمین شب شعر طنز انقلاب اسلامی عصر روز سهشنبه 28 خرداد همراه با اجرای برنامههایی نظیر شعرخوانی طنز، استندآپ کمدی و ترانهخوانی طنز از سوی باشگاه طنز و کاریکاتور دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در محل تالار اجتماعات حسینیه هنر برگزار شد. به گزارش «وطنامروز»، در ابتدای این مراسم که اجرای آن را علی زکریایی بر عهده داشت، محمدرضا شکیبایی، از شاعران طنزپرداز کشور شعری انتقادی قرائت کرد که در ادامه میخوانید. ارسال به دوستان
بایستههای فعلی برای تحقق اصل 44
دکتر مهدی ذوقی: با توجه به مباحثی که اخیرا در باب خصوصیسازی مطرح شده، شاید مناسب باشد با نگرشی از دریچه بیرونی و با تجربهاندوزی از اقدامات سایر کشورها در این حوزه، مقداری در این باره تامل و تدقیق کنیم. ارسال به دوستان
مهر تأیید گزارشگر سازمانملل بر نقش بنسلمان در قتل خاشقجی
یک کمیته مستقل حقوق بشری وابسته به سازمان ملل با افشای مستنداتی حیاتی درباره دست داشتن ولیعهد سعودی و عواملش در قتل فجیع روزنامهنگار واشنگتنپست، خواستار ورود جدی و رسمی سازمان ملل و دفتر تحقیقات فدرال ایالات متحده (افبیآی) به این پرونده برای مجازات مجرمان شد. خاشقجی ۵۹ ساله در تاریخ دهم مهر (دوم اکتبر) سال پیش برای امور ازدواج خود به کنسولگری سعودی در استانبول مراجعه کرد اما خروجش از این ساختمان ثبت نشد تا اینکه تحقیقات پلیس ترکیه نشان داد او توسط 15 مامور امنیتی سعودی به قتل رسیده و جسدش تکهتکه شده است. به گزارش فرانسپرس، «آگنس کالامارد» گزارشگر ویژه سازمان ملل در کمیته تحقیقات با تایید تمام شواهد رسمی ارائه شده درباره قتل جمال خاشقجی که پاییز گذشته رخ داد، اعلام کرد درباره نقش محمد بنسلمان در این جنایت «شواهد جدی» وجود دارد. او به دبیر کل سازمان ملل و دولت ایالات متحده توصیه کرد درباره نقش بنسلمان در قتل خاشقجی تحقیقات مستقل و رسمی به عمل آورند. گزارشگر ویژه سازمان ملل همچنین رژیم سعودی را به دلیل سوءاستفاده از امتیازات دیپلماتیک کنسولگری خود در استانبول، مستحق عذرخواهی از دولت ترکیه عنوان کرده و گفت: «تاکنون دولت سعودی از پذیرش علنی مسؤولیت خود در اعدام آقای خاشچقی سر باز زده و به دلیل رفتاری که منجر به قتل وی شد از خانواده، دوستان و همکاران او عذرخواهی نکرده است». ارسال به دوستان
حالا 39 سال است که چمران بین ما نیست و هست
مثل همه شبیه هیچکس!
صادق فرامرزی: از اتوبان چمران تا قطعه 24 ردیف 71 شماره 25 بهشت زهرا(س)، از قسمتهای پایانی سریال مشهور سیمرغ تا فیلم سینمایی «چ»، از دانشکده فنی دانشگاه تهران تا دانشگاه برکلی ایالت کالیفرنیای آمریکا، از پاوه و دهلاویه تا بیروت، از دانشجویی با نمره قبولی 21 تا چریکی اسلحه به دست، از علی شریعتی تا موسی صدر، از تیمسار فلاحی تا صیاد شیرازی، از مناجات عارفانه تا مبارزه انقلابی، از انجمن اسلامی دانشجویان تا جنبش نظامی امل، از دیروز تا امروز و از مغرب تا مشرق نام و نشانی از «مصطفی چمران» را میتوان پیدا کرد. با همه اینها چمران کجای زندگی ما قرار دارد؟ آیا در آستانه 40 سالگی پرواز خونین او میتوان آیندهای انقلابی را بدون راه و مسلک چمران تصور کرد؟ آیا روایتهای متعدد و بعضا متناقضی که از چمران به سمع و نظرمان میرسد اجازه آن را میدهد تا از او فراتر از الگوی ویترینی، به روحی زنده و مبارزهگر دست یابیم؟ جواب بخش عمدهای از این سوالات را میتوان در خود «چمران» جستوجو کرد؛ الگویی چندبعدی که پا به میدانهای متعددی میگذاشت و از دل این تکثر وحدتی غیرقابل تصور را خلق میکرد. چه آن زمان که خود را در قامت عارفی گوشهگیر که همکلامی جز خالق خویش پیدا نکرده است تعریف میکرد و چه آن زمان که همانند یک انقلابی کنشگر که وظیفهای فراملیتی برای خود متصور باشد، شرق تا غرب کائنات را برای یکپارچه کردن جبههای جهانی که به راهی جز حق و حقیقت متعهد نباشد طی میکرد. قطع به یقین چالش «مصطفی چمران» در سیونهمین سالگرد شهادت او، نه تعریف چمران بهعنوان برگی مفقود از تاریخ، که مشخص کردن جایگاه «خودِ انقلابی»مان با «چمران» در دل موقعیتهای مستحدثه است. چالشی مشابه و البته در سطحی غیرشخصی وجود دارد که آیا «تخصصی» شدن ساخت نهادها و وظایف اجتماعی اجازه آن را میدهد تا بار دیگر مساجد توانایی تبدیل شدن به مرجعیت زندگی شهری را داشته باشند؟ به عبارتی سادهتر، در زمانهای که نهادهای آموزشی، حل اختلاف، خیریه و... هرکدام در قالب کارویژهای از پیش تعریف شده فعالیت میکنند، آیا امکان آن وجود دارد که باز هم مساجد به جایگاه پیشین خود یعنی مکانی که فراتر از محل عبادت تبدیل به محل تصمیمگیری و تصمیمسازیهای اجتماعی شده بود بازگردند یا خیر؟ شخصیت چندجانبه و وظایف و ماموریتهای متعدد «مصطفی چمران» نیز میتواند این سوال را برای هر انسان انقلابی در دهه پنجم انقلاب اسلامی متصور سازد. مساله «چمران شدن» در زمانهای که همه معادلات، انسان را به متخصصی تکبعدی شدن هدایت میکند، مسالهای اساسی و تعیینکننده است. رهبر حکیم انقلاب در یکی از سخنرانیهای چند سال گذشته خود با بیان شخصیت ذوابعاد چمران، وی را اینگونه توصیف کرد: «در وجود یک چنین آدمی، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خندهآور است. این تضادهای قلابی و تضادهای دروغین، اینها دیگر در وجود یک چنین آدمی بیمعنا است. هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل... اینجور هم نبود که یک آدم خشکی باشد که لذات زندگی را نفهمد؛ به عکس، بسیار لطیف بود، خوشذوق بود، عکاس درجه یک بود، هنرمند بود. دل باصفایی داشت؛ عرفان نظری نخوانده بود؛ شاید در هیچ مسلک توحیدی و سلوک عملی هم پیش کسی آموزش ندیده بود اما دل، دل خداجو بود؛ دل باصفا، خداجو، اهل مناجات، اهل معنا». تعریف فوق را از جهات مختلف میتوان تعریفی کمسابقه پیرامون یک شخصیت انقلابی دانست. ادغام سرشاری از تعهد و تخصص در کالبد یک مبارز انقلابی که میدانهای متعدد را پشت سر گذاشته بود باعث شد تا برجستگی راه و روش او جنبهای متمایز در کنار سایر همقطارانش پیدا کند. تبدیل کردن یک انسان واحد به الگویی عام از انقلابیگری در سطوح گوناگون بدون عبور از دایره تخصص دقیقا همان چیزی است که میان الگوی چمران و طریقه «چمران شدن» با باقی صورت مسالههای انقلابی ماندن در دهه پنجم انقلاب اسلامی فرق میگذارد. مساله «چمران شدن» مسالهای انقلابی در دوران نظامسازی انقلابیون است. تبدیل شدن یک اسطوره عرفانی به الگویی عملیاتی که میتواند در ظروف زمانی و مکانی متفاوت ادامهدهنده یک راه ثابت و مشخص باشد، مسالهای بهغایت جدی و تاملبرانگیز است. به زبان آوردن این سوال که کدام چمران، (چمران چریک، چمران فیزیکدان، چمران عارف، چمران بروکرات و باقی چمران) باید چمران امروز ما باشد به انحراف رفتن از این اصل است که چمران خود شخصیتی برآمده از انباشت تمام حالات پیشرو برای یک انقلابی فعال بوده است. الگوی چمران، الگویی برآمده از راه و روشی نوین برای پیادهسازی یک تیپ شخصیتی در جهت ارائه به میدانی عملی است؛ چمرانی که میتواند مثل همه انقلابیهای حاضر در جایگاههای متفاوت باشد و در عین حال شبیه هیچکدام از آنها نیز نبوده باشد. ارسال به دوستان
پیپِ سفسطه
حسین قدیانی : دوستی دارم از عصر دبیرستان که ناظر بر زندگی در این زمانه، اخیرا بیشتر در مجازستان با هم همکلام میشویم! خرجش برای جفتمان کمتر است! این دوست ما دوم خرداد ۷۶ به آقای «خ» رأی داد و ما به آقای «ن» و دقیقا همین مساله شد عامل اختلافات ما که تا الان هم ادامه دارد! موجود یا مورد عجیبی است این دوست نازنین! بگذار چند مثال بزنم؛ یک هفته مانده به ۲ خرداد ۷۶ که تقریبا مطمئن از پیروزی فلانی شده بود، مدام این را میگفت که «شک ندارم آقای «خ» انتخابات را میبرد ولی شرط میبندم که با تقلب، اسم آقای «ن» از صندوق در میآید!» نتیجه آنکه آقای «خ» انتخابات را برد و صدالبته تقلب هم نشد! این مثال اول! مثال دوم اینکه؛ حدودا ۶ ماه از ۲ خرداد کذایی گذشته بود که خوب یادم هست قیمت لبنیات و میوه و کلا مایحتاج روزانه ملت از قبیل نان و برنج بالا کشید! نکته بامزه و بلکه مسخره ماجرا اینجاست که این دوست ما جوری با من طلبکارانه بحث میکرد، کأنه آقای «ن» رئیسجمهور است و لذا من بدبخت باید مسؤولیت رأیم را بپذیرم! گاه که دیگر از کوره در میرفتم، خطاب به دوستم میگفتم: «مشتی! انصافا خیلی رو داری! الان این سوالات درباره گرانی را، تو باید از من بپرسی یا از قضا من از تو؟!» مثال سوم بازمیگردد به سال ۸۴ و ذکر اینکه این دوست ما در مرحله اول، رأی داد به معین اما چون تا آن موقع یک ضدهاشمی ششدانگ بود، مرحله دوم از سر ناچاری رأی داد به همان که ما به او رأی داده بودیم! طرفه حکایت اینجاست که این دوست عزیز، آن روزها نیز ادعایی داشت که من ضمن عذرخواهی از شما مخاطبان محترم، عین آن را میآورم؛ «چون آقای خامنهای با آقای هاشمی، ملاحظاتی از قدیم دارد، شرط چی میبندی که ما انتخابات را میبریم اما آقای هاشمی، فرد پیروز اعلام میشود!» نتیجه را هم که باز همه میدانید! انتخابات را رقیب هاشمی برد و نام رقیب هاشمی هم خوانده شد! بگذریم که جناب هاشمی با نامهای که آخرش هم نفهمیدیم مخاطبش دقیقا کیست، تلویحا مدعی تقلب شده بود! این سوای آن نامه موسوم به «نامه سرگشاده» است! یعنی اگر در اسلام، شرطبندی حرام نبود، من الان دارای تمام داراییهای این دوستمان شده بودم! این دوست ما این مدلی است که اولا همیشه اپوزیسیون است! و هیچ هم فرقی ندارد که مثل الان، هم دولت و هم به عبارتی مجلس، دست همطیفهای سیاسی ایشان باشد! در هر حال، این منم که باید پاسخگوی قیمت پیاز، پراید، پوشک، پفک و پیپ باشم! و لابد میپذیرید که سیگار، دون شأن همچین دوست روشنفکری است! قطعا این همه منورالفکری فقط و فقط با دود پیپ امکان بروز دارد! حالا بروم سراغ یک مثال دیگر! از خدا پنهان نیست؛ از شما چه پنهان که این دوست گرامی تا همین ۲ هفته پیش، مدام پیامهای این مدلی برای حقیر میفرستاد که من باز مجبورم عینش را تکرار کنم؛ «رهبری اگر به مذاکره با آمریکا خوشبین نبود و از قبل فرجام برجام را میدانست و میدانست که با دادن این بخش و آن بخش هستهای هم تحریم لغو نمیشود و حتی بیشتر میشود، پس چرا مانع روحانی و ظریف نشد؟!» مختصر و مفید در جواب دوستم مینوشتم؛ «این درست که بر اساس ۲ مؤلفه شناخت و تجربه، حضرت آقا همه این روزها را میدیدند اما در یک جامعه اسلامی و انسانی، رهبر خودش را مکلف به ۲ مهم میداند؛ احترام به رأی مردم و اهتمام به رشد مردم! بله! رهبر انقلاب از همان اول هم میدانستند که گشایش اقتصادی با سازش سیاسی میسر نمیشود اما بنای آقا بر «احترام به رأی مردم» و «اهتمام به رشد مردم» است! بالاخره مردم به آقای روحانی رأی دادهاند و شاید گمانشان این بود که اگر ما با آمریکا دور یک میز بنشینیم، بخش مهمی از مشکلاتمان حل میشود! اینجا، هم آقا به رأی مردم احترام گذاشتند و هم با تجربهای که حاصل شد، اهتمام کردند به رشد ملت!» شگفتا! دوست ما باز هم ولکن معامله نبود و خیلی محکم جواب میداد؛ «همه این حرفها درست اما باز هم آقای خامنهای نباید میگذاشت که این همه بیخود و بیجهت به آمریکا اعتماد شود! ما هزینه تسلیم را نمیدانستیم ولی ایشان که میدانست!» ارسال به دوستان
|
|
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
آدرس مطلب:
|